دست خط دوم

سفرنامه ها ...

دست خط دوم

سفرنامه ها ...

سرزمین مجاهدتهای خاموش

سردار اصفهانی از کردها و کردستان میگفت : 

کردها اومدن شروع کردن با برنامه ریزیهایی که داشتن و امکاناتی که از طریق دولتهای انگلیس. فرانسه و آمریکا به اینها تزریق می شد اومدن به این سرزمین کردستان که شامل قسمتی از آذربایجان غربی. استان کردستان و همین شهرهای جوانلو. روانسر و پاوه بود . بحثونم این بود که اینها همه را به اسم کشوری به نام کشور کردستان معرفی کنند و از ایران جدا کنند. این اصل و اساس برنامه هاشون بود. 

آنچه در تاریخ مطالعه کردیم و بکنید اینه که : 

در سال ۱۳۲۵ قاضی محمد یک روحانی اهل سنت در مهاباد . اونجا اومد و جمهوری درست کرد به پشتیبانی روسها به نام جمهوری مهاباد .یک سال هم بیشتر دوام نیاورد و بعدش که روسها از ایران خارج شدند و با ایران سر یک میز به مذاکره نشستند و قرارداد بستن. قرار شد که دیگه کردستان ایران و آذربایجان که ادعای خودمختاری کرده بود را منهل کنند . و بلافاصله هم یک لشکر از میاندوآب حرکت کرد به سمت مهاباد و در نهایت قاضی محمد و برادرش که وزیر کشورش بود و یک نفر دیگه رو اعدام کردند و بقیه هم فرار کردند. از جمله رحمان قاسملو. که فرار کرد به فرانسه و موند اونجا و دکترای خودش رو گرفت و بعد که دکتراش رو گرفت به قول گفتنی اینها آدمهایی هستن که طرفدار دولتهای بیگانه اند و آماده میشن برای مواقع خاص. در کل دنیا این موضوع هست و اجرا میشه . 

دکتر قاسملو اومد ایران و ادعای دولت دموکرات کردستان رو کرد و در شهرستانها هم نمایندگی زد .مثل کلانتریها . نیروهاش اونجا بودند و به امور روزمره مردم رسیدگی میکردند . اگر دعوایی میشد اینها صلحشون میدادند. برای ماشینها جریمه مینوشتن و ...... خلاصه همه کارهایی که برای اداره یک شهر لازم بود رو انجام میدادند . منتهی نه شهربانی وجود داشت. نه ژاندارمری وجود داشت . نه اداره آب و برقی وجود داشت ... همه کرد بودند و توی شهر داشتند برای خودشون خدمت میکردند . اونهم با قوانینی که خودشون وضع کرده بودند.  

بنابراین این قضیه وقتی  در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد . یکی از بحثهایی که پیش آمده بود خروج پاسداران بود از سنندج که هیئتی به نام هیئت حسن نیت در زمان مهندس بازرگان -نخست وزیر وقت- رفتن ولی کاری نتونستند بکنند. شهید بهشتی بزرگوار و حضرت آیت الله طالقانی (رحمت الله علیه) و یکسری از علما اومدن اینجا صحبت کردند . ولی متاسفانه نتیجه ای نگرفتند و برگشتند. بعد دولت موقت به ریاست آقای فروهر بود که اومدن در کردستان و بحث خروج پاسداران مطرح شد. خب خروج پاسداران به معنی این بود که کل مناطق کردنشین تغریبا دربست به دست اینها بیوفته. 

که الحمدالله اکثر بچه ها با لباس ارتشی به عنوان سرباز برگشتند توی پادگانها و مشغول خدمت شدن.. این بود تا رسید تا اواخر سال ۵۸ که دیگه وضعیت جوری شده بود که حضرت امام (رضوان الله) دستور دادند دیگه باید این قضایا در کردستان حل بشه..... 

شب است و سکوت ست و ...

ساکها را دوباره برگردوندیم سریجاش آ راه افتادیم دنبالی رئیسی بزرگ تا بلکی در اولین فرصت(راس ساعت ۱۰:۳۰) به جماعت بوخونیم آ از ثوابش اونهم در شبهای ماه پرفیض و برکت شعبان بهرهمند بشیم. بعد از نماز رهسپاری رستورانی همونجا شدیم . خواهران سمت راست - برادران سمتی چپ. شام چلومرغ با ماست و موسیر و البته نوشابه خنک.
بعدی شام . اینقده توی فضای سرسبز آ خنکی تفریگاه موندیم تا جماعت مردان هنرمند آ همسفرمون تشریفشونا ببرند اردوگاهی خودشون. تا ما اجازه پیدا کنیم بریم ساکامونا از توی اتوبوس ورداریم آ بریم برای خوابگاه. ساعتی ۱۱:۳۰ بود که ...
بنده ی روان پاکی خدا به اتفاقی خانواده ی محترمه ژیانپور و خانواده ی مکرمه دهقان به اتاقی سه تخته وارد گشتیم . بلکی بشد استراحت کرد. البته حین استراحت بنده و فرزند برومند خانم ژیانپور به بازی انگشتها مشغول بودیم بازی که بر مبنای محاسبات پیچیده ریاضیات استوار میباشد. این میان فرزند گرامی خانم دهقان نیز شاهد و ناظر بر بازی بودند artisticو مامان خانم ها مشغول.  

صبح کله سحری با چشمانی بسته و تارومار ساکهامونا دوباره بسسیم آ راهی شدیم . به دیار فرشتگان روی زمین. 

صبحانه رو توی اتوبوس (نان و کره و مربا) تناول فرمودیم.سری فلکه ای بودیم که سمت کربلا می رفت.... دلها همه پر کده بود.  

 همونجا به انتظار ماندیم تا چشممان به جمال سردار اصفهانی و خانواده محترمه و مکرمه ایشان مزین گشت. 

سردار ما رواینجوری آشنا کردن با سرزمینی که توش پا گداشتیم: 

اینجا سرزمین مجاهدتهای خاموش ست. سرزمینی که جای جای اون شاهد دلاوریها و از جانگذشتگیهای فرزندان این آب و خاک بوده. سرزمین مجاهدتهای خاموش، با خون شست شده، با خون فرزندان این انقلاب.

ما گروههایی داشتیم به نام کموله، دمکرات، منافقین، رنجبران.... (نزدیک به 30-40نا گوهک بودن) که پس از پیروزی انقلاب وقتی دیدند جایگاهی در این کشور اسلامی و انقلاب ندارند، بهترین مکان رو برای فعالیتهای خودشون کردستان دیدند.قبل از اون مسائل جنگلای آمل بود که وقتی نتونستن و موفق نشدند خودشون رو کشوندن اینجا . پایگاه اصلیشون رو سنندج قرار دادن و شروع کردن  ....