دست خط دوم

سفرنامه ها ...

دست خط دوم

سفرنامه ها ...

غربت غرب

غرب غریب و جنوب مظلوم.
مظلومیت جنوب توی اون عملیاتها و فضاهای نابرابرش و غربت غرب رو میایی میبینی: یه بچه بسیجی و یک عالمه ناامنی.بچه بسیجی هایی که از اصفهان.قم.مشهد.تهران... دور هم جمع شدند. اومدن برای دفاع... حالا این بچه بسیجی ها موندن و یک عالمه دعوای طایفه ای توی این ارتفاعات واقعا صعب العبور و فتح کردن  و ... و میبینین چقدر کارهای نشدنی اینجا شدنیه.
توی این سفر خیلی چیزهای عجیب و غریب میبینید. اگه شهدا اجازه بدن . بعضی پرده ها کنار بره و بعضی از چیزها رو ببینید. آدم توی چنین سفری خیلی چیزها رو میبینه. خواهید دید کارهای خیلی بزرگ با دستهای خیلی کوچک انجام شد. خیلی هاشون جوان بودن. بزرگ بزرگشون جوان بود ما خیلی کم داشتیم رزمنده ای که سن بالا داشته باشه ، غیر از بچه های قدیمی ارتش که پیرمردهای کار کشته ی ارتش بودن. خلاصه خیلی از فوتهای کوزه گری زندگی رو اینجا توی غرب میشه یاد گرفت. 

 

این ارتفاعات و کوهها رو همینجوری ازش رد نشین، این ارتفاعات بلند زیر پای بچه های ما کوچیک شده ... وقتی از یکطرف خاطره گفته میشه و شما میشنوید و از طرف دیگه از اتفاقاتی که در اون ایام افتاده میگن ... همینجوری رد نشین

خاطرات سفر رو حفظ کنید.سعی کنید در طول سفر حواستون جمع باشه .فکر بازارمریوان و فلان بازار و بهمان بازار رو نکنید. آقای کیانی نگذار این خانمها پاشون به بازار باز بشه. وقتی فرکانس گیرنده های آدم داره تنظیم میشه برای گرفتن نکت های با ارزش در غرب ، حیف با رفتن به بازار تنظیم فرکانسِ گیرنده هامون بهم بخوره. بازار مریوان نمیارزه که بخاطرش سفر معنویتون رو سیاحتی و تجاریش کنین.....

سردار اشاره ای هم به بعضی خاطرات داشت...  

 باشگاه افسران. بیمارستان پاوه. ارتفاعات سوسنگرد. تپه الله اکبر... 

افتتاحیه و سردار یکتا

حاج آقا یکتا که وارد تالار شد. از همون اول کلامش خودم رو یکباره توی شلمچه دیدم..رفته بودم توی حال و هوای اون غروب به یاد موندنی جمعه آخر سال توی شلمچه.چه حس و حالی بود...  

آره همون سردار حسین یکتا. 

خیلی صمیمانه و خودمونی چهارکلوم حرف حساببرامون زد بلکی گوش بدیم و بتونیم بهره ها از چنین سفری ببریم. 

سفر راهیان نور - بازدید از مناطق جنگی سه استان - کرمانشاه. کردستان. آذربایجان غربی - اونهم توی ۸ روز. 

سردار اینجوری برامون گفت:  

من چندتا مطلب بگم در مورد غرب.  

یکی اینکه شما این سفر رو که میرین خوب متوجه میشین که دوران دفاع مقدس ۸ سال نبود ... ۱۰ سال بود.این خیلی مهمه. چند روز بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ درگیری توی کردستان شروع شد.یعنی اینکه . وقتی انقلاب پیروز شد یه عده ای اونجا ساز خودشون رو شروع کردن بزنن.  و فعالیتهای کردهای عراق و کردهای ترکیه و ... کردهای دمکرات و کومله ها و .... شروع شد.  

دیگه اینکه دقت کنید تا غربت مناطق غرب رو اونجا دریابید . 

غربِ غریب و جنوبِ مظلوم. (این تعبیر ما راهیان نوریهاست). غربت بود. یه بچه بسیجی که با سایر نوجوونای بسیجی راه افتاده اومده توی اون همه ناامنی. از اصفهان. قم . مشهد .... 

آدم اونجا تازه میفهمه جای کار بسیار هست.... 

من خودم در غرب . والفجر ۴ بودم. کانیمانگا بودم. سال ۶۰ بازیدراز بودم... در غرب یه آشنایی حداقلی. حداقل دارم....

ولی توی سفری که با رفقای قدیمیِ حاح احمد متوسلیان بودیم و در مورد روایتگری در غرب بحث میکردیم، برام قشنگ بود که مثلاً توی سنندج ، 4 تا جوان جمع شدن توی شهری مثل سنندج و بعد توی محاصره قرار میگیرن، توی باشگاه افسران و بعد هواپیما میاد در همون حین که محاصره هستن نیرو ها رو پیاده میکنه توی فرودگاه و میره... اینها باید بجنگند توی سنندج همون اول کاریه. بچه هایی که هیچ دوره ی نظامی ندیدند.

توی این سفر اگه حواستون رو متمرکز کنید و جذب مطالب.... چنین سفری میتونه بسیار پربار باشه. بعضی پرده ها کنار بره و بعضی چیزها رو ببینین انشالله که اینطور باشه برای همگی شما... 

اینکه چی شد، بچه هایی که توی محاصره ی پاوه گیر کرده بودن و به قول دکتر چمران هلکوپتر هر کدام از نیروها رو به یک طرف پرت می کرد.چه جوری خدا فرجی کرد و بچه ها از محاصره در اومدن...

اینکه این ارتفاعات صعب العبور رو بالا می رفتند ، در حالی که بسته بودنشون به رگبار، یعنی چی؟!...

850 تا پیچ هست از سنندج تا مریوان ، میتونم بگم پیچ به پیچش شهید داده . کمین خورده و سنگری منهدم شده ، تا پیشروی کنیم...